توی حیاط نشستیم و دمنوش و کیک خوردیم و

ساخت وبلاگ

Saturday, August 11, 2018

 

جناب آقاي رب

با سلام

لازم مي دانم به اطلاع جنابعالي برسانم كه استخر موج ممكو مشكلات عديده اي دارد كه طي سالهاي گذشته بطور مرتب ايرادات آن را گوشزد كرده ام و به اطلاع مقامات رسانده ام ولي متاسفانه اقدام موثري براي برطرف كردن اين اشكالات صورت نگرفته است .

 صرف نظر از عوامل متعددي كه باعث بروز اين نابساماني ها شده است  به باور من مديريت بسيار ضعيف مجموعه انديشه عامل اصلي اغلب اين مشكلات است. لذا از همين جا پيشنهاد مي كنم كه براي اداره اين مجموعه ارزشمند كه جزء سرمايه هاي ملي و اموال  شركت پتروشيمي محسوب مي شود از افراد لايق و كاردان استفاده شود تا بتوانند مشكلات فعلي را سرو سامان دهند .

در همه اين سالها ما با اين كمبود ها ساخته ايم و اعتراضي نكرديم ... بسي از دور انصاف و مروت است كه مسئولين گناه بي كفايتي و ندانم كاري هاي خود را به گردن اين و آن بيندازند.

واقعيت اين است كه مجموعه موج بسيار بد اداره مي شود در واقع  اين مجموعه به حال خود رها شده و سرويس دهي آن كاملا بي كيفيت است. شما سري به استخر بزنيد و ببينيد  اين كساني كه مسئول استخر هستند حتي به خود زحمت تميز كردن فيلتر كولرهاي محوطه استخر را نمي دهند و من بارها شخصا اين كار را انجام داده ام ! اينها همه ناشي از مديريت ضعيف اين مجموعه است .

در اينجا به بخشي از اين مشكلات اشاره مي كنم تا متوجه شويد كه اداره و سرويس دهي اين مجموعه به بدترين شكل ممكن انجام مي گيرد

براي اثبات اين مدعا شما مي توانيد از كاركناني كه از اين مجموعه استفاده مي كنند نظر خواهي كنيد تا متوجه شويد چقدر نارضايتي در اين مورد و بويژه در مورد استخر وجود دارد :

1-      سانس هاي استخر : يكي از ايرادهايي اساسي كه به استخر موج وارد است سانس هاي آن است كه معلوم نيست بر چه اساس و معياري اين سانس ها ترتيب داده شده اند ؟  مثلا اغلب سانس هاي استخر يك ساعته هستند كه در عمل استفاده مفيد از استخر و سونا به  45 دقيقه  كاهش پيدا مي كند  ! شما ببينيد حتي در استخرهاي خصوصي هم كه هدف درآمدزايي است زمان سانس اينقدر كوتاه نيست . نمونه اش سانس صبح جمعه كاركنان است كه 10:45 شروع و 11:45 است ! ( يعني در اوج تعطيلي كاركنان اين سانس صبح جمعه است سانس شب هم 18 تا 19:15 دقيقه است كه عملا كاركنان استخر زودتر از موعد هم اقدام به تخليه سونا و استخر مي كنند. يعني رفاه  اكثريت كاركنان شركت بايد فداي راحتي چهارتا كارگر استخر شود كه مي خواهند مثلا 9 صبح صبحانه يا  راس ساعت 12 ظهر ناهار بخورند ؟! استخر بايد روزهاي عادي و بويژه روزهاي  پنجشنبه جمعه يكسره از صبح تا شب باز باشد و همه اين سانس هايي كه سليقه اي و بر اساس راحتي كاركنان استخر ترتيب داده شده است حذف شوند

2-      يك روز در هفته ( چهارشنبه ها ) مجموعه استخر موج تعطيل مي باشد ! علت اين تعطيلي بي مورد براي من روشن نشد اگر موضوع استراحت كاركنان استخر است كه اينها يك روز در ميان كه استخر زنانه است استراحت مي كنند و كل روز كاري آنها سه روز است (با اين شرايط چه نيازي به تعطيلي چهارشنبه ها وجود دارد ؟)

3-      سانس مديريت كه روزهاي يكشنبه و دوشنبه و سه شنبه از ساعت 19:15 تا 20:15 هست بايد حذف شود . چون اين درست نيست كه در سانس عادي بالاي صد نفر به استخر هجوم آورند و در يك سانس صرفا بخاطر تعدادي كه از انگشتان دست كمتر هستند و ما مديري هم بين اينها مشاهده نكرديم هدر برود . مضاف بر اينكه اگر سانس هاي استخر يكسره شود استخر كاملا خلوت شده و نيازي به برگزاري سانس هاي ويژه نيست

4-      ناجيان غريق به ووظائف خود آشنا نيستند و تذكرات لازم را به شناگراني كه دراستخر تخلف مي كنند نمي دهند.  مثلا در روزهايي كه استخر شلوغ است در همه جاي ايران مرسوم است كه در عرض شنا مي كنند ولي اين قاعده در استخر موج رعايت نمي شود .

5-       

6-      يك نفر بايد مسئول قسمت سونا و جكوزي باشد كه كارش تهيه منتول و ريختن آب روي سنگهاي سوناي خشك است . اين كاري است كه در همه استخرها متداول است ولي متاسفانه چنين شخصي در استخر موج وجود ندارد و افراد بايد خودشان اين كار را انجام دهند . از جمله خود من اين كار را سالهاست انجام ميدهم درصورتيكه اين وظيفه من نيست كار  كساني است كه حقوق مي گيرند ولي وظيفه اشان را انجام نمي دهند!

 

7-      در سوناي خشك درهمه جاي دنيا متداول است كه روي سنگهاي داغ  آب مي ريزند تا دماي سونا بالا برود و يون منفي توليد شود و همه خاصيت سونا به انجام اين كار است . كما اينكه براي اين كار سازنده هاي سونا سطلي چوبي به همراه ملاقه اي قرار مي دهد كه مخصوص ريختن آب روي سنگهاي هيتر سوناست . ازآنجائيكه غالب اوقات اين سطل در محوطه سونا موجود نيست من با بطري كه سرش سوراخ شده و بصورت آبپاش درآمده يا با اسپري آب را روي سنگها مي ريزم كه اين شيوه حتي از روش ملاقه و سطل هم كارآمد تر و بي خطر تر است . سوختن المنت هاي سونا ربطي به اين موضوع ندارد .

 

علتش اين است كه طراحي هيتر سونا غير استاندارد است . مدتها قبل  اينجانب شماره تلفن و آدرس فروشنده هاي سوناي استاندارد با مارك تجارتي " هارويا  HARVIA " فنلاند را براي مسئولين استخر فرستادم و توصيه كردم از اين نوع هيترها كه خودشان نازلي براي پاشش آب هم دارند استفاده شود ولي اقدامي در اين زمينه صورت نگرفت ....

اينكه سهل انگاري و بي توجهي در تعمير و نگهداري استخر را كه باعث سوختن المنت ها مي شود به گردن اين و آن بيندازند دور از انصاف و جوانمردي است !   مضاف بر اينكه لامپ هاي سوناي بخار و سوناي خشك هم غير استاندارد هستند و مدام مي سوزند و فضاي سونا كم نور يا تاريك است همه اين ها بدليل ناكارآمد بودن و نداشتن تخصص كساني است كه متولي استخر هستند.

 

8-      پرسش من اين است كه اين افرادي كه بعنوان مدير و مسئول مجموعه انديشه و بويژه استخر موج منتصب شده اند چه تجربه يا مهارتي در اين زمينه دارند و كدام دوره آموزشي را در اين زمينه ديده اند ؟! تا كي بايد شاهد اين باشيم كه كارها بدست افراد ناكارآمد سپرده شود ؟

9-      براي نمونه همين جمعه گذشته 19 مردادماه سانس ساعت 10:45 سوناي بخار كاملا سرد و غير قابل استفاده بود . اغلب المنت هاي سوناي خشك مدتهاست كه سوخته است و عملا سونا غير قابل استفاده است . آب جكوزي هاي سرد و گرم تنظيم نيست. جكوزي گرم يا  بيش از اندازه داغ است يا سرد است و جكوزي سرد هم اغلب اوقات آبش به اندازه كافي سرد نيست . دماي آب استخر تنظيم نيست و مثلا جمعه كاملا گرم بود  در صورتيكه بايد حدود 26 درجه باشد ! دوش هاي ورودي استخر فشار لازم را ندارند و بيشتر اوقات آب سردشان هم گرم است

10-  دردوش هاي استخر بايد مخازن مواد شوينده  براي شستشوي بدن باشدكاري كه در همه استخرها معمول است در استخر موج با وجوديكه تجهيزات اين كار 10 سال پيش به سفارش اينجانب خريداري شده است ولي از نصب آن خودداري كرده اند

11-  حوضچه آب سرد در سوناي بخار سالهاست كه بدون استفاده رها شده است در صورتيكه بايد درپوش داشته و همواره پر از آب خنك باشد .

12-  از ورود افراد بدون حوله به سوناي خشك  بايد جلوگيري شود اين وظيفه مسئولين استخر است كه در اين زمينه اهمال مي كنند چون وارد شدن بدون حوله و با مايوي خيس سبب كاملا غير بهداشتي است و مي تواند باعث برق گرفتگي نفرات هم شود . ضمن اينكه در همه استخرها مرسوم است كه حوله هاي عمومي براي استفاده در سونا در ووردي آن قرار داده مي شود .. اينجانب چند سال پيش به مدير  وقت استخر  چنين پيشنهادي دادم و حوله ها هم خريداري شد ولي  سرنوشت حوله ها معلوم نشد ؟

13-  در محوطه سشوار بايد هواكشي نصب شود تا ذرات گرد و غبار ناشي از سشوار ها را به بيرون هدايت كند

 كم و كاستي ها اين مجموعه بيشمار است و من به همين مقدار بسنده مي كنم و تقاضا دارم به تك تك موارد گفته شده رسيدگي كنيد

محمد توكلي 19 مردادماه 1397

 

 

سه شنبه 9 بهمن ماه 1397

امروز صبح ساعت حدود 8:30 در یک هوای بارونی ( که از دیشب بارش بارون شروع شده بود ) اسنپ گرفتم و رفتم پردیس ارم و ابتدا ساختمان کنار رستوران ارم و از اونجا خانوم ها آدرس دادند که برم ساختمان آموزش پشت بانک ملت که سمت راست ورودی پردیس قرار داره پشت انتشارات ...و عجیبه که این همه اونجا بودم این ساختمون رو ندیده بودم

بعد از چند اتاق بالاخره منو راهنمایی کردن اتاق 19 خانوم لیلا نژاد عبدی ... که گفت تا پرونده اش بیاد طول میکشه .. چون این پرونده خیلی قدیمیه ... حتی نتونست شماره دانشجویی ام رو پیدا کنه و منو فرستاد پیش معاون آموزش و اون شماره ام رو پیدا کرد 28271    شماره دانشجویی منحصربفردم ... چون این روزها شماره ها همه 8 رقمی ... و بالاتره

نامه ای داد که بدم به بایگانی اونم گفت برو ساعت 11 بیا

منم این یک ساعت و نیمی که وفت داشتم به یاد روزهای جوانی و قدیم سوار اتوبوس خوابگاه تپه شدم و رفتم کتابخانه میرزای شیرازی که اون نگهبان بیسواد جلوی درش راه نداد برم داخل ! ( گفت باید کارت دانشجویی داشته باشی ) بهش گفتم عمو من سه سال پیش اینجا درس خوندم کارت دانشجویی از کجا بیارم ؟!

رفتم خوابگاهم رو دیدم و جایی که صبح ها می دوئیدم و چقدر خاطره هام زنده شد ... حیف که این خاطره هابا تلخی های زیادی روبرو بود .

کلی عکس گرفتم .و پیاده مسیر رو بیاد روزهای خوب گذشته برگشتم پائین و تا تونستم عکس گرفتم .توی این چهل سال این ابله ها نتونستن دو تا خوابگاهی که نیمه کاره بود تکمیل کنند همه هنرشون ساختن یه استخر سرپوشیده و یه چند ساختمون پراکنده برای دانشکده های فیزیک و ادبیات و آزمایشگاه بوده ...

 

کل بدهی ام به دانشگاه 68 هزار تومن بود که این روزها پول یه پرس غذا تو رستورانه ولی اون موقع میشد باهاش ماشین بخری ... حالا من موندم نحوه پرداخت این مبلغ ناچیز که چطوری باید پرداخت کنم . یه آدرس پرتال دانشگاه رو داد و رفتم کافی نت ولی نتونست کاری بکنه ... دوباره برگشتم ولی کمکی نکردند اون معاون اموزشی هم مثه اینکه با خودش قهره .. عبوس و یه طوری جواب داد که هیچ فایده یا نداشت این بار رفتم کافی نت بازارچه  پردیس ... یا آدم کاردانی بود و اسمم رو ثبت نام کرد و گفت پنجشنبه یه زنگی بهم بزن ... کارت رو انجام میدم

منم زدم بیرون و بعدش رفتم پیش خانوم فریبا زندی و ماجرا رو گفتم و گفت کاری نمیشه کرد ولی به تقاضای خودم سفارش کرد و یه کپی تائید شده با مهر دانشگاه شیراز از مدرکم بهم  دادن ...

 

چهارشنبه 10 بهمن ماه 1397

دومین روز اقامت در شیراز

امروز هم  خونه مهتاب خانوم بودم  دیشب تا دیر وقت بیدار بودیم و با داریوش و مهتاب صحبت می کردیم این بود که دیر از خواب بیدار شدیم . حدود ساعت 10:30 از خونه زدیم بیرون  و مستقیم بازار وکیل ... و چه ترافیک سنگینی  و با هر زحمتی بود جای پارک پیدا کردیم و گشتی در اطراف بازار زدیم و خرید کردیم و مستقیم رفتیم مسجد نصیر الملک که همون حوالی بازاره .. که جلوه های نور و رنگ رو ببینیم ... ولی مسجد رو باید صبح زود ساعت حدود 8 رفت چون میانه روز آفتاب بالا آمده است و آن پاشش نور دیگه دیده نمیشه

با مهتاب کلی عکس گرفتیم از خانوم هایی که اومده بودن دیدن هم عکس گرفتم و اون قسمت موزه مینیاتوری رو که گاو- چاه در اون قرار داره دیدیم خیلی جالبه ... چاه عمیقی به عمق 20 متر دلوی در بالایش قرار دارد و با ریسمانی به گاوی وصل است که آن را می کشد و آب را به این طریق از چاه بیرون میاره ... لابد برای مصرف در حوض حیاط میان مسجد !

این مناطق محل های خوبی برای آشنایی با افراده ... چند تا خانوم مجرد و تنها اومده بودن که مدام از خودشون عکس می گرفتن ...

یه رستوران دنج هم بیرون مسجد هست که رفتیم منوی رستوران رو دیدیم ولی مهتاب گفت غذاهاش خیلی گرونه

تا برگشتیم خونه ساعت 16 شده بود و وای که چقدر گرسنه شده بودم ؟!   مهتاب خانوم  برنج دمی و سیب زمینی اورد و با ماست چکیده خوردیم

این دو روزی که شیراز بودم چند بار روی موبایل سحر زنگ زدم و بهش اس دادم . ولی جوابی نداد . حتی فکر کردم شاید شارژ نداره براش فرستادم ولی هیچ خبری نشد . خیلی از دستش دلخورم ... بازم به من زنگ میزنه و می خواد  که کمکش کنم  ... این رفتار خیلی بدیه ( حالا بازم میگم شاید یه مشکلی داره که جواب نداده ولی حداقل نمی تونست یه اس بده ؟!

دیگه تا شب خونه بودیم و به داریوش گفتم برام یه بلیط اینترنتی خرید ( VIP 58 هزار تومن – شیراز – آبادان  که حضویش میشه 65 هزار تومن ) برای ماهشهر جاها پر بود و همینم فقط سه تا صندلی خالی داشت ...پولش رو هم با کارت خودم دادم

همزمان 150 هزار تومن برای خانم سمیه امیرپور فرستادم که خانوم معلم جوانی در آذربایجان غربی هست و ازم برای شاگردهاش تقاضای کمک مالی کرد ...

واقعا اینترنت و موبایل خیلی عالیه همه کارها رو میشه راحت با این وسیله انجام داد بدون اینکه لازم باشه بری ترمینال یا عابر بانک ...

سوسن خانوم زنگ زد و گفت که برم خونه جدیدی رو که گرفته ببینم . مهتاب برام  اسنپ گرفت و از عفیف آباد رفتم و چه ترافیکی تا چهار راه پارامونت بود که مجبور شدم زودتر پیاده بشم و بقیه راه رو پیاده برم راننده که مرد میانسالی بود مرتب چرت می زد و یه لحظه هم خوابش برد ... می گفت شبها تا دیروقت بیدار می مونن و خیلی به خواب نیازه داره ...

تو راه حرف زدم و وقتی سنم رو پرسید تعجب کرد ... گفت اصلا بهتون نمیاد خوب موندی ... چقدر انرژی داری ... ( بر خلاف این حسودهایی که اطرافم هستن و چون خودشون پیر شدن میخوان به من تلقین کنم که سنم بالا رفته )

هش گفتم که گیاهخوارم و اهل دود و دم نیستم و زندگی سالمی دارم و شماره ام رو گرفت و رفت

با استاد و سوسن خانوم رفتیم و آپارتمان منوچهری رو دیدم . ساختش نسبتا قدیمی بود طبقه پنجم ( 5 طبقه و 15 واحدی ) خونه حدود 80 متری زیر بنا داشت و با طرح قدیمی ولی خب قیمت خوبی هم خریده / پارسال خریدش 200 میلیون تومن که تازه 100 میلیونش هم وامه کم بهره است ) الانم میگه دو برابر مشتری داره ( چون دیگه کمترین قیمت خونه این مناطق متری 5 میلیون تومنه )

برگشتیم و سر راه برای خودم و برای همسایه افغانی خونه مهتاب که تو یه بیغوله زندگی می کنه شیرینی کنجدی خریدم . سه کیلوش شد 49 تومن . ( همین شد که کارت عابرم افتاد  تو ماشین و دیگه متوجه نشدم و جا موند شیراز ) برگشتیم خونه مهتاب خانوم برامون شامی درست کرده بود که با ماست چکیده خوردم

 

پایان سفر

ساعت 22 هم اسنپ ( با 5 هزار تومن ناقابل) منو رسوند ترمینال و یه ساعت بعد سوار اتوبوس آیادان شدم و حرکت کردیم .

و به این ترتیب سفر دو روزه و دو شبه من به شیراز به پایان رسید در حالیکه نتیجه آنچنانی هم نگرفتم .و کارم نیمه کاره باقی موند

 

پنجشنبه 11 بهمن ماه 1397

دیشب ساعت 23 از ترمینال امیرکبیر شیراز با اتوبوس  vip حرکت کردم و ساعت 6 صبح یعنی حدود 7 ساعته رسیدم ماهشهر .  سه چهار ساعتی خوابیدم ولی بعد از پل خیرآباد بهبهان دیگه بیدار بودم .

کارت عابر ملی شیراز جا مونده بود و 12 تومن بیشتر نداشتم به راننده آژانس دادم و ده دقیقه ای در تاریک و روشن صبحگاهی  منو رسوند ممکو

به همکارم رضا که تهران بود و امروز قراربود با هواپیما بیاد پیام دادم و یه ساعتی خوابیدم که دیدم زنگ زد و رفتم میدان جلوی سینما پاکت حاوی شناسنامه ام که از تهران آورده بود گرفتم

شناسنامه رسید

 سریع لباس پوشیدم و رفتم تو همون میدون و سوار ماشین سیروس شدم تا جلوی بیمارستان و از اونجا ناحیه و رفتم کمپ A هنوز نرسیده این کارگر رستوران رو دیدم که با اصرار خواست برم خونه اش رو ببینم که تو LQ6  طبقه دوم بود بازسازی شده  با یک اتاق خواب کوچیک ... میگه من این خونه رو 180 میلیون تومن می فروشم چطور آقای خسروفر میخواد خونه مخروبه اش رو  بالای 200 میلیون تومن بفروشه ؟!

پیام نور

رفتم جلوی دانشگاه ولی با درهای کاملا قفل مواجه شدم اون خانوم تپلی که مسئول بود گفت چهارشنبه و پنجشنبه بیا و همه عجله منم برای برگشت از شیراز برای همین بود وگرنه پنجشنبه جمعه می موندم . سیروس زنگ  زد و بهش گفتم بیا جلوی کمپ A و سوار شدیم و یک گشتی تو نوپاژ زدیم و برگشتیم ممکو ...

رودخونه جراحی مملو از آب

سر راهم هم سیب و نخود خریدم رفتیم آب رودخونه رو نگاه کردیم که تا نزدیکی لبه پل بالا اومده بود و گل آلود .... صبح هم تلویزیون داشت زاینده رود رو نشون میداد که بعد از مدتها پر آب شده ...

تصرف کوچه و مسدود کردنش

دیشب که شیراز بودم همسایه بغلی خونه جراحی زنگ زد و گفت همسایه پشتی مسیر فاضل آب خونه اش رو مسدود کرده  .ازم پرسید فاضلاب شما هم از اونجا می گذره ؟ گفتم نه   ... و خبر داد این مردک دوباره دیوار حیاط خونه اش رو اورده جلو و کوچه بغلی خونه منو تصرف کرده  ... این بود که ظهری رفتم موضوع رو از نزدیک دیدم و متوجه شدم درست میگه و حتی کوچه رو هم با بلوک مسدود کرده !  ( چقدر این ملت زیاده طلب و تجاورگر هستند . وقتی یه کارگر ساده و بیسواد که جوشکاری سیار داره و ضعیف ترین فرد این جامعه است اینطور به فضای عمومی دست اندازی می کنه چه انتظاری از پایتخت نشین ها و قدرت مند ها و کسانی که راس قدرتند باید داشت ؟!

رفتم شهرداری که گزارش بدم ولی گفت امروز تعطیله ولی یه مامور اونجا بود که با ماشین خودش اومد و اواضع رو دید و گفت بهش یه اخطار میدیم  ولی خودت شنبه بیا اجرائیات آقای دیوانی موضوع رو مطرح کن تا مشکل رو حل کنیم .

رستوران هتل

ناهار رو در رستوران بودم ناظر قدیمی آقای معماریان اومد سر میز و در ازم خواست که اگه پیش نهادهایی در مورد غذاهای جدید دارم برای سال آینده که می خوان برنامه ریزی کنم بدم و کلی در مورد مشکلات رستوران حرف زدیم . موضوع دوگانگی پیمانکاری – دولتی بودن رستوران هست . و این همه قوانین دست و پاگیر دولتی که اجازه نمی دهد روند کارها درست پیش بره ... مدیریت ضعیف و بی انگیزه بودن کارگرها و زیاده طلبی پیمانکارها رو هم به اون اضافه کنین  نتیجه اش همین اوضاع نابسامان کنونی رستوران هتل میشه ...

کتابهای دهگانه کودکان

بعد از ظهر دو ساعتی در لابی چهار هتل سعدی بودم . خانوم الهام زند ظهری زنگ زد و سه PDF از کتابهای هگانه کودکان در مورد حشرات – حیوانات وحشی و حیوانات اهلی رو برام روی واتس فرستاد که انصافا ً خب طراحی و صفحه آرایی شده بود یه چند تا ایراد داشت که درست اش کردم و براش فرستادم . اینم که کار موندنی و خیلی خوبی بود که بهار 97 انجام دادم و اگرچه خیلی وقتم رو گرفت ولی کار خیلی خوبی در زمینه کودکان از کار در اومد       ضمن اینکه در کنارش یه دانشنامه کوچیک هم تونستم برای نوجوانان درست کنم که البته نیمه کاره است وئی امیدوارم بتونم بزودی آماده اش کنم که چاپ بشه ...

 

اکرم پیام داد که فرح و مامان رفتند پیش همون متخصص میدون انقلاب برای گرفتن پاپوش های مخصوص زانو درد و همزمان هم دیدم از نفت کارت 6200 هزار تومن کم شده ... هر کدام 300 هزار تومن ... همکارم چندماه پیش اینها را 200 هزار تومن خریده بود . بنظرم اگه جواب مثبت بده ارزشش رو داره

 

عصری که برگشتم خیلی خسته بودم ( بیشترش بخاطر بی خوابی شب گذشته ) خوابم برد و غروب بیدار شدم

مرضات برام حلوا کنجدی آورد ( کیلویی 30 هزار تومن قیمت دوبرابر شده !)

ساعت 8:20 در رستوران بودم و از نخودی که درست کرده بودم هم خودم خوردم و هم به همکاران دادم خیلی ها از من می پرسن که برای لاغری چه رژیم غذایی را باید داشته باشند ؟

همین مصرف نخود و لوبیا و حبوب از جمله بهترین خوراکی هایی است که میتوان خورد که هم سالم است و هم سیر کننده و هم کالری چندانی هم ندارد و ضمنا مغذی هم هست .

 

 

جمعه 12 بهمن ماه 1397

امروز صبح زود ساعت 6 از خواب بیدار شدم . روزهای تعطیل همینطوره ... زود بیدار میشم ولی روزهای عادی که باید برم شرکت یا خواب می مونم یا با زحمت بیدار میشم

این بود که دیگه نخوابیدم . تلویزیون تماشا کردم شبکه پارس برنامه شب گذشته رو که پنلی در مورد ادیان هست روز بعد تکرار می کنه و نماینده هایی از همه ادیان حتی ادیان خودساخته مثه بهایی دراونجا نشستن و هر کسی از دین خودش دفاع می کنه ... یکی هم هست که نماینده بی دین هاست ولی خودش میگه به خدا اعتقاد داره . این آقای میبدی مشهور هم که وقتی خیلی جوان بود برنامه های میزگرد و بحث اجتماعی در تلویزیون دولتی زمان شده داشت هم برنامه رو اداره می کنه ... و در آخر گفت خدا را با علم نمی توان نفی یا اثبات کرد ! این یک بحث فلسفی است ...

یاد اون لطیفه افتادم که یه مردی در دریا مایوی شناش رو آب می بره و بعد وقتی دید کسی نیست سریع از آب میاد بیرون که بره لباس بپوشه ... ولی یه مرتبه دید یه خانومی کنار ساحل نشسته و داره کتاب می خونه ... فوری یه سطلی را پیدا کرد و جلوی خودش گرفت وبرای اینکه حواس دختره پرت بشه می پرسه این کتابی که می خونی درمورد چیه ؟ دختره میگه در مورد فلسقه است .. پسره می پرسه فلسفه یعنی چی خانوم ؟  دختره میگه فلسفه در مورد چیزهایی حرف می زنه که شما فکر می کنی وجود داره ولی وجود نداره !

پسره میگه میشه یه مثال بزنی ؟!  

دختره میگه آره مثل اون سطلی که شما جلوی بدنت گرفتی و فکر می کنی دیده نمیشی ولی سطله ته نداره !

صبح زود زودتر رفتم جلوی استخر و برای مرضات نخود پخته بردم این آدمای چاق وقتی گرسنه میشن حالت آدمای معتاد رو دارن تا چیزی نخورن حالشون خوب نمیشه ...

استخر هم عالی بود. 20 دقیقه شنا – 15 دقیقه یوگا در آب  AQUA YOGA  انجام دادم و نیم ساعتی هم درسوناو جکوزی بودم

وقتی داشتم شنا می کردم دو نفر که جوون هم بودند تمام مدت روی تخت های کنار استخر دراز کشیده بودن !  استخر اومدن و شنا کردن یه عده هم این جوریه ... این جور استخر اومدن تاثیر ملموسی روی وضعیت بدن و سلامتی نداره ... وقت تلف کردنه

بعد از برگشت از استخر پتو و بالش ها و موکت ها رو ریختم بیرون جلوی آفتاب و با ابرام داشتیم دمنوش می خوردیم که آقای خطیبی از دور بطرف ما اومد براش دمنوش ریختم و چند دقیقه ای اینجا بود و ازم دعوت کرد برم خونه اش و رفتم و دو تااز پسرهاش و نوه ها همه بودن ... دفعه قبل چندین سال پیش بود که دیدمش و پسرهاش رو وقتی دیدم بچه نداشتن الان بچه های سه چهارساله و حتی ده ساله دارند ! به این سرعت زمان می گذره و الان ایشون دیگه نوه دار شده ...

توی حیاط نشستیم و دمنوش و کیک خوردیم و عکس گرفتیم و حرفهای زیادی که برای گفتن داشتیم ... از معدود کسانیه که به ساختار خونه قدیمی اش دست نزده و همین جوری مونه و سرمایه اش رو روی خونه اش تو شاهین شهر اصفهان سرمایه گذاری کرده ...

دیگه وقت ناهار هم گذشت و برگشتم خونه خودم و مطلب نوشتم و لباس شستم تا عصر

شنبه 13 بهمن ماه 1397

در اولين روز كاري بعد از تعطيلات آخر هفته گذشته و برگشتن از شيراز امروز با تاخير رفتم شركت و با  دويدن تونستم ساعت 11:59 ورود بزنم ( چون اگه از ساعت 12 بگذره هم يك روز كامل مرخصي  برام حساب ميشه و هم پنجشنبه و جمعه گذشته هم جزء مرخصي ام حساب ميشه !

اولش ساعت حدود 8:30 رفتم اجرائيات شهرداري جراحي آقاي خالد ديواني  و موصوع دست اندازي همسايه پشتي به كوچه بغل منزل مسكوني ام رو مطرح كردم  و عكس هاش رو هم نشون دادم گفت باشه تذكر ميدم و رسيدگي مي كنيم

فوري  سوار شدم رفتم ناحيه ( اين راننده اي كه منو مي برد واقعا زرنگ بود و. براي اين درآمد اندك چقدر برنامه ريزي كرد حالا ماجراش رو در ادامه مي نويسم ) ناحيه رفتم دانشگاه پيام نور ... آقاي انايي مسئول ثبت نام ....

مدارك رو نگاه كرد گفت برو عكست رو اسكن كن بيار ... تا بازار ناحيه رفتم و آوردم نتونست بازش كنه گفت ويروس داره ... 22 تومن پول خواست رمز دوم عابرم رو نداشتم بهش بدم ( عابر اصليم كه رمز دوم داره مونده شيراز !) 20 تومنش رو نقد دادم تا يه خانومي كه اون هم براي ثبت نام امده بود كارت بكشه ... پياده تا ناحيه رفتم تا دوباره عكس رو روي CD اسكن كنم و برگشتم كلي عصبي شدم ... از اينكه هميشه زندگي من طلسم شده ... وقتي برگشتم اينترنت قطع شده بود ! مسئولش گفت برو من خودم ثبت نامت مي كنم و توضيح داد كه سه شنبه آينده مراجعه كنم چون اين مدارك بايد بره و آموزش عالي تائيد نهايي بشه ...

مديريت جهانگردي ... مي خوام انشاء اله اگه زنده بودم تا دكترا ادامه بدم

ديگه با هر سرعتي بود خودم رو به شركت رسوندم و  يك دقيقه قبل از 12 ورود زدم .

غروب هم سالن يوگا بودم بعد از 2 جلسه اي كه هفته گذشته غيبت داشتم .

روي ميز شام دوستم عليرضا روزبهاني در مورد خونه هايي كه قراره واگذار بشن حرف زدم گفت خونه هاي بوستان ( كنار رودخونه زيربناي بالاي 170 متر دارند و موقعيت اشون خوبه ) قرار شد فردا بهش زنگ بزنم تا امتيازم رو حساب كنه ووو

علي چوپاني كلي در مورد جر وبحث هايي كه با مسئولشون در مورد علت ندادن خونه به افراد مجرد داشته حرف زد . من بهش گفتم اشتباه منو تكرار نكن برو سريع يه عقد صوري كن .و خلاص ...

تا آخر شب هم هتل سعدي بودم .خوابم گرفته بود و برگشتم ولي وقتي رسيدم خونه و تو رختخواب دراز كشيدم هزار فكر تو سرم اومد و خواب از سرم پريد فكر كنم تا 2:30 شب تو رختخواب بيدار بودم ! تا بالاخره خوابم برد

جمعه 12 بهمن ماه 1397

امروز صبح زود ساعت 6 از خواب بیدار شدم . روزهای تعطیل همینطوره ... زود بیدار میشم ولی روزهای عادی که باید برم شرکت یا خواب می مونم یا با زحمت بیدار میشم

این بود که دیگه نخوابیدم . تلویزیون تماشا کردم شبکه پارس برنامه شب گذشته رو که پنلی در مورد ادیان هست روز بعد تکرار می کنه و نماینده هایی از همه ادیان حتی ادیان خودساخته مثه بهایی دراونجا نشستن و هر کسی از دین خودش دفاع می کنه ... یکی هم هست که نماینده بی دین هاست ولی خودش میگه به خدا اعتقاد داره . این آقای میبدی مشهور هم که وقتی خیلی جوان بود برنامه های میزگرد و بحث اجتماعی در تلویزیون دولتی زمان شده داشت هم برنامه رو اداره می کنه ... و در آخر گفت خدا را با علم نمی توان نفی یا اثبات کرد ! این یک بحث فلسفی است ...

یاد اون لطیفه افتادم که یه مردی در دریا مایوی شناش رو آب می بره و بعد وقتی دید کسی نیست سریع از آب میاد بیرون که بره لباس بپوشه ... ولی یه مرتبه دید یه خانومی کنار ساحل نشسته و داره کتاب می خونه ... فوری یه سطلی را پیدا کرد و جلوی خودش گرفت وبرای اینکه حواس دختره پرت بشه می پرسه این کتابی که می خونی درمورد چیه ؟ دختره میگه در مورد فلسقه است .. پسره می پرسه فلسفه یعنی چی خانوم ؟  دختره میگه فلسفه در مورد چیزهایی حرف می زنه که شما فکر می کنی وجود داره ولی وجود نداره !

پسره میگه میشه یه مثال بزنی ؟!  

دختره میگه آره مثل اون سطلی که شما جلوی بدنت گرفتی و فکر می کنی دیده نمیشی ولی سطله ته نداره !

صبح زود زودتر رفتم جلوی استخر و برای مرضات نخود پخته بردم این آدمای چاق وقتی گرسنه میشن حالت آدمای معتاد رو دارن تا چیزی نخورن حالشون خوب نمیشه ...

استخر هم عالی بود. 20 دقیقه شنا – 15 دقیقه یوگا در آب  AQUA YOGA  انجام دادم و نیم ساعتی هم درسوناو جکوزی بودم

وقتی داشتم شنا می کردم دو نفر که جوون هم بودند تمام مدت روی تخت های کنار استخر دراز کشیده بودن !  استخر اومدن و شنا کردن یه عده هم این جوریه ... این جور استخر اومدن تاثیر ملموسی روی وضعیت بدن و سلامتی نداره ... وقت تلف کردنه

بعد از برگشت از استخر پتو و بالش ها و موکت ها رو ریختم بیرون جلوی آفتاب و با ابرام داشتیم دمنوش می خوردیم که آقای خطیبی از دور بطرف ما اومد براش دمنوش ریختم و چند دقیقه ای اینجا بود و ازم دعوت کرد برم خونه اش و رفتم و دو تااز پسرهاش و نوه ها همه بودن ... دفعه قبل چندین سال پیش بود که دیدمش و پسرهاش رو وقتی دیدم بچه نداشتن الان بچه های سه چهارساله و حتی ده ساله دارند ! به این سرعت زمان می گذره و الان ایشون دیگه نوه دار شده ...

توی حیاط نشستیم و دمنوش و کیک خوردیم و عکس گرفتیم و حرفهای زیادی که برای گفتن داشتیم ... از معدود کسانیه که به ساختار خونه قدیمی اش دست نزده و همین جوری مونه و سرمایه اش رو روی خونه اش تو شاهین شهر اصفهان سرمایه گذاری کرده ...

دیگه وقت ناهار هم گذشت و برگشتم خونه خودم و مطلب نوشتم و لباس شستم تا عصر

جمعه شب 12 بهمن ماه 1397

شب رفتم شام رو كه رولت گوشت بود از رستوران گرفتم و. به همراه حلوا كنجدي خشك و بيسكويت براي عاطفه خانوم بردم . وقتي در رو باز كرد و خونه رو ديدم خيلي برام جالب بود خونه خيلي قشنگ تر از اون چيزي بود كه تصور مي كردم واقعا با اين اثاثيه و مبل هايي كه توش گذاشته شيك و تميز شده ... فقط ديوارهاي اتاق خواب و يه ديوار هال كه سمت خونه مطور هست نم داده و مرطوب شده ... ايشون ميگه بهتره كه اينو PVC كار كنيم . ولي بنظرم حتي پي وي سي هم نمي تونه جلوي نم و رطوبت رو بگيره چون بالاخره اينا رو  روي چوب مي خواد بزنه و چوبها رطوبت رو جذب مي كنن و دوباره مشكل ساز ميشه

شام خورد و يه نوشيدني كه خودم اورده بودم رو با هم خورديم و يه مقدار هم تمرينات يوگا رو با هم انجام داديم و 23:30 برام آژانس گرفت و برگشتم خونه خودم . خيلي خوش گذشت . داشتم فكر مي كردم كه اگه وقتي زن تو خونه باشه چقدر خوبه ... اصلا خونه يه عطر و بوي ديگه اي داره ... خيلي با سليقه دو تا ابري ساده روي ديوار چسبونده بود و گوشواره ها و گردنبندها و آويزها رو به اونجا آويزان كرده بود ... كلي وسايل آرايشي رو ميزش چيده بود و خلاصه خونه اصلا يه رنگ و بوي ديگه اي پيدا كرده بود ... برام جالب بود و كلي عكس گرفتم

دوست داشتم بيشتر بمونم ولي خب نشد

 

 

 

 

 

 

 

حالا يا فردا حركت مي كنم بطرف كرمانشاه...
ما را در سایت حالا يا فردا حركت مي كنم بطرف كرمانشاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : memco1397 بازدید : 102 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 6:42