حالا يا فردا حركت مي كنم بطرف كرمانشاه

دو شنبه 11 تيرماه 1397

صبح كه وارد شركت شدم دوستم روزبهاني رو ديدم ... با دردسر از گيت عبور كرده ... گفت تو آموزش كلاس دارم  پرسيدم چه كلاسي ؟ گفت كلاس ارگونومي ... براش توضيح دادم كه ارگونومي= كارپژوهي ...  به علم ارتباط بين شرايط كار با ويژگيهاي انساني ميگن و مثالهايي از كار با ليفتراك و كرين براش زدم كه دست كم يه زمينه اي از اين موضوع داشته باشه ...

آخر وقت هم براي فردا و پس فردا مرخصي نوشتم ... ديشت فريبا خانوم چندبار زنگ زد و اس داد و فكر كرد كه تو راهم  ... نسرين خانوم هم چند باز زنگ زده بود و اس داده بود ... ولي بهشون گفتم كه هنوز حركت نكردم ...چون فكر كنم گفتش 12 تيرماه سالگرد  تولدش هست ...شب كه هم بهشون پيام دادم ... ديگه جوابمو ندادن ... كاملاً معلومه كه از دستم ناراحت شدن ... ولي منم يه مشكلاتي دارم بايد مي رفتم هنديجان براي مهتاب تلويزيون مي گرفتم كه ديروز عصر به اسماعيل زنگ زدم ولي گفت با مهناز ميخواد بره خريد و نيومد ... امروزم كه بخوام برم ... تا برگردم خسته و كوفته شدم و صبح فردا بخوام برم برام مشكله ...

 نمي دونم بايد چكار كنم ... ؟

حالا يا فردا حركت مي كنم  بطرف كرمانشاه  يا چهارشنبه ... هنوز تصميم قطعي نگرفتم ..

دنبال يه نفر مي گردم كه باهاش برم اينجوري هم بين راه تنها نيستم و هم اونجا راحت ترم